خاطره ها آخرین مطالب
نيمه شب بود و غمي تازه نفس , ره خوابم زد و ماندم بيدار . ريخت از پرتو لرزنده ي شمع سايه ي دسته گلي بر ديوار . مابقی در ادامه مطلب.... ادامه مطلب ... من سکوت خويش را گم کرده ام . لاجرم در اين هياهو گم شدم . من که خود افسانه ميپرداختم , عاقبت افسانه مردم شدم ! مابقی در ادامه مطلب... ادامه مطلب ... آن که آيد ز دست دل به امان و آنکه آيد ز دست جان به ستوه گاه , سر مينهد به سينه ي دشت گاه , رو ميکند به دامن کوه مابقی در ادامه مطلب.... ادامه مطلب ... به پیش روی من , تا چشم یاری می کند , دریاست ! چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست ! درین ساحل که من افتاده ام خاموش . غمم دریا , دلم تنهاست . مابقی در ادامه مطلب... ادامه مطلب ... بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم مابقی در ادامه مطلب.... ادامه مطلب ... |
||
![]() |